خلاصه داستان: دریا سال ها پیش برای خدمت اجباری به یک بیمارستان نظامی منتقل میشود و آنجا با سعدی پایاسلی عشق بزرگی را تجربه میکند ولی پایاسلی فقط یک نامه وداع از خودش به جا میگذارد و غیبش میزند. پایاسلی بعد از رها کردن گذشته ی کثیف خود، در نتیجه ی همکاری با پلیس بعنوان معلم جغرافیا زندگی جدیدی را شروع میکند ولی با روبرویی دوباره با دریایی که هیچوقت نتوانسته بود فراموشش کند زندگیش مثل گره کوری میشود و اسرار سال های گذشته برملا میشوند. در این میان ماجرای پنج دانش آموز پایاسلی که راهشان به کانون اصلاح نوجوانان هم کشیده شده است هم نقل خواهد شد….
خلاصه داستان: خانواده کورهان اهل قاضیآنتپ هستن و خالصخان ستون این خانوادست. ماجرا زمانی شروع می شود که پلیس ها میان دم خونه ی کورهان ها و خالص خان بعد از این اتفاق تصمیم میگیرد برای نوهی نازپرورده و چشمچرانش از شهر خود زن بگیرد.
خلاصه داستان: آیدا و تئومان که پس از یک عصر جادویی در کاپادوکیا، رد یکدیگر را گم کرده بودند، سه سال بعد دوباره در آنکارا ملاقات میکنند، اما آیدا اکنون با محمد عموی تئومان است. دوران سختی برای آیدا که زیر فشار مادرش له می شود و تئومان که بین خانواده و عشقش دویده است آغاز می شود. از طرف دیگر کومرو ...
خلاصه داستان: آلینا بوز به پرستار بچه ای به نام "زینپ" جان می دهد. زینب که با چالشهای زیادی بزرگ شده است، تا حدی به خاطر پدر بیفایدهاش، وقتی به کیسهای پول نقد برخورد میکند، با بزرگترین آزمایش روبرو میشود.
خلاصه داستان: عشق امره، مردی که هرگز طعم عشق را نچشیده است، و هیکران، که به امید یافتن نوزادی که گمان می کرد از دست داده نفس می کشد. هیکران دخترش را که سالها پیش از دست داده بود، در عمارتی که برای نگهداری از کودک آمده بود، پیدا می کند...
خلاصه داستان: ماسال تمام عمرش با داستانهای شیرین یعنی مادر خیالپرستش بزرگ شده است. مادر ماسال بخاطر بیماری قلبی در بیمارستان بستری میشود و این باعث میشود ماسال وارد دنیای سرد و خشن واقعیت شود و تبدیل به دختری وحشی و عصبی شود که برای گرفتن خواستههایش دست به هر بدی بزند. اولین کسی که از ماسال حمایت کرد معلمش اوگین بود ولی به مرور زمان همه چیز عوض شد….