خلاصه داستان: تنها گزینه یک بیوه برای پوشش درمان سرطان دخترش این است که از رئیسش پول بخواهد که شرط می کند یک شب را ... تلجأ أرملة لخيارها الوحيد المتبقي لتغطية تكاليف علاج ابنتها من السرطان، وهو أن تطلب المال من مديرها الذي يشترط عليها تمضية ليلة واحدة معه.
خلاصه داستان: کیویلجیم یک خانم تحصیلکرده، مدرن و رئالیست است که بعد از طلاق از شوهرش با صلابت تمام زندگیش را با دو دخترش چیمن و دوعا ادامه میدهد و آنها را با ارزشهایی که باور دارد تربیت میکند. دوعا که در رشتهی دندانپزشکی تحصیل میکند، در همان سال اول دانشگاه بخاطر حامله شدنش تصمیم به ازدواج میگیرد و باعث ناامیدی کیویلجیم میشود ولی شوک اصلی زمانی به او وارد میشود که با خانوادهی محافظهکار دامادش آشنا میشود و تفاوت فرهنگی بین خودشان را میبیند…
خلاصه داستان: اکثر کودکان خیابانی به بیست سالگی نمی رسند. نمی توان گفت کسانی که آن را دیدند زندگی کردند. مواد مخدر، خشونت، گرسنگی... سرنوشت کودکان خیابانی یا زندان است یا قبر. پنج نفر از این کودکان مدیریت ...
خلاصه داستان: داستان دیلان که از یک طرف رویاها و امیدهایش از او گرفته شده بود و از طرف دیگر باران که برای پایان دادن به دشمنی و نجات برادرش از این چرخه مجبور به ازدواج شد. با این حال، این ازدواج برای آن دو زندانی است و عمویش که به ثروت او چشم دوخته است، می خواهد دوباره دشمنی را برانگیزد. این رابطه پر از درگیری بادهای شدیدی را بین دو قلب به همراه خواهد داشت. آیا این ازدواج به یک ازدواج واقعی تبدیل می شود؟
خلاصه داستان: اوغوز و فیروزه، وارث خانواده دمیرهانلی، با عشق انتقام جویانه فیروزه جای خود را روی پرده سینما خواهند گرفت. اورهون که عاملان را مجازات کرد، اکنون با آتش انتقام در قلب خود هدایت خواهد شد.
خلاصه داستان: کوسر در محله ای محقر و فقیر بزرگ شد و پس از اینکه عروس پسر خانواده ثروتمند کریملی می شود، پدرش به دلیل اینکه او این ازدواج را تایید نمی کند، تمام روابط خود را با او قطع می کند. اما وقتی کوسر شوهرش را از دست می دهد، او...
خلاصه داستان: گزیده یک قاضی محترم دادگاه خانواده است. اون یه خانم درستکار و قانونمداره که مانع از هم پاشیدن خیلی از زندگی های مشترک شده و بچه های زیادی رو به عشق و محبتی که لایقشون بودن رسونده و همیشه طرف حق و عدالت رو گرفته و فکر میکرد همراه با شوهرش و دو تا بچههاش یک خانواده نمونه هستن و یک زندگی شرافتمندانهای دارن و بعد از این هم قراره یه زندگی شاد و آروم و سرشار از محبت بگذرونن ولی یه روز گزیده تصادفا متوجه چیزی میشه و میفهمه زندگیش فقط قلعه ای از شن بوده…